غزل شماره ۱۴۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عکس روى تو بر نگين افتاد
حلقه بشکست و بر زمين افتاد
شد جهان همچو حلقه اى بر من
تا که چشمم بر آن نگين افتاد
دور از رويت آتشم در دل
زان لب همچو انگبين افتاد
آب رويم مبر که بى رويت
قسم من آه آتشين افتاد
تا که خورشيد چهره تو بتافت
شور در چرخ چارمين افتاد
خوشه عنبرين زلفت تورا
ماه و خورشيد خوشه چين افتاد
زلف مگشاى و کفر برمفشان
که خروشى در اهل دين افتاد
مشک از چين طلب که نيم شبى
چينى از زلف تو به چين افتاد
در ز چشمم طلب که هر اشکى
به حقيقت درى ثمين افتاد
دست شست از وجود هر که دمى
در غم چون تو نازنين افتاد
دل ندارم ملامتم چه کنى
بى دل افتاده ام چنين افتاد
مى ندانم تو را بدين سختى
با من مهربان چه کين افتاد
دل عطار چون نه مرغ تو بود
ضعف در مخلبش ازين افتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید