شماره ٦٥٨: تا چند به شادى مى غمهاى تو نوشم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا چند به شادى مى غمهاى تو نوشم
از خلق جهان کسوت سوداى تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله زلف ترا حلقه بگوشم
عيبم مکن ار دود دلم در جگر افتاد
با اين همه آتش نتوانم که نجوشم
چون چنگ زه جان کشدم چون نخراشم
چون عود ره دل زندم چون نخروشم
خلقى ز فغانم به فغانند وليکن
اين طرفه که مى نالم و پيوسته خموشم
ديشب خبرم نيست که شاگرد خرابات
چون از در ميخانه بدر برد بدوشم
پر کن قدحى زهر هلاهل که بيکدم
بر ياد لب لعل تو چون شهد بنوشم
تا جان بودم زان مى چون خون سياوش
جامى بهمه مملکت جم نفروشم
در ميکده گر زهد فروشم چو تو خواجو
دانم که بيک جو نخرد باده فروشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید