شماره ٧٣: اين بوى بهارست که از صحن چمن خاست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اين بوى بهارست که از صحن چمن خاست
يا نکهت مشکست کز آهوى ختن خاست
انفاس بهشتست که آيد به مشامم
يا بوى اويسست که از سوى قرن خاست
اين سرو کدامست که در باغ روان شد
وين مرغ چه نامست که از طرف چمن خاست
بشنو سخنى راست که امروز در آفاق
هر فتنه که هست از قد آن سيم بدن خاست
سوداى دل سوخته لاله سيراب
در فصل بهار از دم مشکين سمن خاست
تا چين سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست
آن فتنه که چون آهوى وحشى رمد از من
گوئى ز پى صيد دل خسته من خاست
هر چند که در شهر دل تنگ فراخست
دل تنگيم از دورى آن تنگ دهن خاست
عهديست که آشفتگى خاطر خواجو
از زلف سراسيمه آن عهدشکن خاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید