جمال بقيت اللهى

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهى
ستاره، کوکبه آفتاب خرگاهى
به لاجورد افق ته کشيده برکه شب
مه و ستاره طپيدن گرفته چون ماهى
صلاى رحلت شب داد وطلعت خورشيد
خروس دهکده از صيحه سحرگاهى
به جستجوى تو اى صبح، در شبان سياه
بسا که قافله آه کرده ام راهى
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
بجز چراغ جمال بقيت اللهى
برآى از افق اى مشعل هدايت شرق
برآر گله اين گمرهان ز گمراهى
ز سايه ئى که به خاک افکنى خوشم چکنم
هماى عرش کجا و کبوتر چاهى
بشارتى به خدا خواندن و خدا ديدن
که اين بشر همه خودبينى است و خودخواهى
به گوش آنکه صداى خدا نمى شنود
حديث عشق من افسانه ئى بود واهى
تو کوه و کاه چه دانى که شهريارا چيست
به کوه محنت من بين و چهره کاهى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید