ستاره صبح

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد
سپاه شب به هزيمت چو دود بگريزد
عروس خاورى از پرده برنيامده چرخ
همه جواهر انجم به پاى او ريزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
که طوق سازد و بر طاق نصرت آويزد
شب فراق چه پرويزنى بود گردون
که ماهتاب بجز گرد غم نمى بيزد
به جان شکوفه صبح وصال را نازم
که غنچه دل ازو بشکفد به نام ايزد
متاع دلبرى و حال دل سپردن نيست
وگرنه پير از عاشقى نپرهيزد
تو شهريار به بخت و نصيب شو تسليم
که مرد راه به بخت و نصيب نستيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید