غزل شماره ۲۳۴۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ایا خورشید بر گردون سواره
به حیله كرده خود را چون ستاره
گهی باشی چو دل اندر میانه
گهی آیی نشینی بر كناره
گهی از دور دور استاده باشی
كه من مرد غریبم در نظاره
گهی چون چاره غم‌ها را بسوزی
گهی گویی كه این غم را چه چاره
تو پاره می‌كنی و هم بدوزی
كه دل آن به كه باشد پاره پاره
گهی دل را بگریانم چو طفلان
مرا گویی بجنبان گاهواره
گهی بر گیریم چون دایگان تو
گهی بر من نشینی چون سواره
گهی پیری نمایی گاه دومو
زمانی كودك و گه شیرخواره
زبونم یا زبونم تو گرفتی
زهی عیار و چست و حیله باره

خورشیدغریبگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید