غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
غزل شماره ۱۵۵۸
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
دانی كامروز از چه زردم
ای تو همه شب حریف نردم
در نرد دل از تو متهم شد
كو مهره ربود از نبردم
گفتم كه دلا بیار مهره
كز رفتن مهره من به دردم
بگشاد دلم بغل كه می جو
گر هست بیاب من نخوردم
دیوانه شدم ز درد مهره
دل را همه شب شكنجه كردم
می گفت بلی و گاه نی نی
گه عشوه بداد گرم و سردم
گفتم كه تو بردهای یقین است
من از تو به عشوه برنگردم
دل گفت چگونه دزد باشم
من خازن چرخ لاژوردم
زین دمدمه از خرم بیفكند
دریافت كه من سلیم مردم
خر رفت و رسن ببرد و دل گفت
من در پی گرد او چه گردم
حریف
دیوانه
عشوه
یقین
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم
هله دوشت یله كردم شب دوشت یله كردم
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
قصد جفاها نكنی ور بكنی با دل من
بویی همیآید مرا مانا كه باشد یار من
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال