قصیده شماره ۲۷

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نخواست هيچ خردمند وام از ايام
که با دسيسه و آشوب باز خواهد وام
بچشم عقل درين رهگذر تيره ببين
که گستراند قضا و قدر براه تو دام
هزار بار بلغزاندت بهر قدمى
که سخت خام فريبست روزگار و تو خام
اگر حکايت بهرام گور مى پرسى
شکار گور شد اى دوست عاقبت بهرام
ز غم مباش غمين و مشو ز شادى شاد
که شادى و غم گيتى نميکنند دوام
ز تخم تلخ نخورد است کس بر شيرين
ز شاخ بيد نچيد است هيچکس بادام
از آن سبب نشدى همعنان هشياران
که بيهشانه سپردى بدست نفس زمام
تو آرميدى و اين زاغ ميوه برد همى
تو اوفتادى و اين کاروان گذشت مدام
چو پاى هست، چرا باز مانده اى از راه
چو نور هست، چرا گشته اى قرين ضلام
تو برج و باروى ملک وجود محکم کن
بهل که ديو بد آئين ترا دهد دشنام
ترا که خانه دل خلوت خدا بود است
چرا بمعبد شيطان کنى سجود و قيام
جفاى گيتى و کجگردى سپهر بلند
اگر چه توسني، آخر ترا نمايد رام
بحرص و آز مبر فرصت عزيز بسر
بجهل و عجب مکن عمر بى بديل تمام
زمان رنج شد، اى کرده سالها راحت
دم رحيل شد، اى جسته عمرها آرام
بمقصدى نرسى تا رهى نپيمائى
مدار بيم ازين اسب بى فسار و لگام
هر آن فروغ که از جسم تيره ميطلبى
ز جان طلب که بارواح زنده اند اجسام
مگوى هر که کهن جامه شد ز علم تهيست
که خاص نيز بسى هست در ميان عوام
به نيک جامه چو بيدانشى مناز که خلق
ترا، نه جامه نيک ترا، کنند اکرام
چو گرگ حيله گر اندر لباس چوپان شد
شبان بگوى که تا چشم پوشد از اغنام
چو وقت کار شود، باش چابک اندر کار
چو نوبت سخن آيد، ستوده گوى کلام
ز جام علم مى صاف زيرکان خوردند
هر آنکه خامش بنشست گشت درد آشام
بشوق گنج يکى تيشه بر زمين نزديم
همى بخيره به ويرانه ساختيم مقام
اگر بلند تباري، چه جوئى از پستى
اگر خداى پرستي، چه خواهى از اصنام
کدام تشنه بنوشيد از سبوى تو آب
کدام گرسنه در سفره تو خورد طعام
چگونه راهنمائي، که خود گمى از راه
چگونه حاکم شرعي، که فارغى ز احکام
بسى است پرتگه اندر ره هوي، پروين
مپوى جز ره پرهيز و باش نيک انجام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید