قصیده شماره ۱۴

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اى دل، بقا دوام و بقائى چنان نداشت
ايام عمر، فرصت برق جهان نداشت
روشن ضمير آنکه ازين خوان گونه گون
قسمت هماى وار بجز استخوان نداشت
سرمست پر گشود و سبکسار برپريد
مرغى که آشيانه درين خاکدان نداشت
هشيار آنکه انده نيک و بدش نبود
بيدار آنکه ديده بملک جهان نداشت
کو عارفى کز آفت اين چار ديو رست
کو سالکى که زحمت اين هفتخوان نداشت
گشتيم بى شمار و نديديم عاقبت
يک نيکروز کاو گله از آسمان نداشت
آنکس که بود کام طلب، کام دل نيافت
وانکس که کام يافت، دل کامران نداشت
کس در جهان مقيم بجز يک نفس نبود
کس بهره از زمانه بجز يک زمان نداشت
زين کوچگاه، دولت جاويد هر که خواست
الحق خبر ز زندگى جاودان نداشت
دام فريب و کيد درين دشت گر نبود
اين قصر کهنه، سقف جواهر نشان نداشت
صاحب نظر کسيکه درين پست خاکدان
دست از سر نياز، سوى اين و آن نداشت
صيدى کزين شکسته قفس رخت برنبست
يا بود بال بسته و يا آشيان نداشت
روز جوانى آنکه به مستى تباه کرد
پيرانه سر شناخت که بخت جوان نداشت
آگه چگونه گشت ز سود و زيان خويش
سوداگرى که فکرت سود و زيان نداشت
روگوهر هنر طلب از کان معرفت
کاينسان جهانفروز گهر، هيچ کان نداشت
غواص عقل، چون صدف عمر برگشود
درى گرانبهاتر و خوشتر ز جان نداشت
آنکو به کشتزار عمل گندمى نکشت
اندر تنور روشن پرهيز نان نداشت
گر ما نميشديم خريدار رنگ و بوى
ديو هوى برهگذر ما دکان نداشت
هر جا که گسترانده شد اين سفره فساد
جز گرگ و غول و دزد و دغل ميهمان نداشت
کاش اين شرار دامن هستى نمى گرفت
کاش اين سموم راه سوى بوستان نداشت
چون زنگ بست آينه دل، تباه شد
چون کند گشت خنجر فرصت، فسان نداشت
آذوقه تو از چه در انبار آز ماند
گنجينه تو از چه سبب پاسبان نداشت
ديوارهاى قلعه جان گر بلند بود
روباه دهر چشم بدين ماکيان نداشت
گر در کمان زهد زهى ميگذاشتيم
امروز چرخ پير زه اندر کمان نداشت
دل را بدست نفس نميبود گر زمام
راه فريب هيچ گهى کاروان نداشت
خوش بود نزهت چمن و دولت بهار
گر بيم ترکتازى باد خزان نداشت
از دام تن بنام و نشانى توان گريخت
دام زمانه بود که نام و نشان نداشت
هشدار اى گرسنه که طباخ روزگار
ناميخته به زهر، نوالى بخوان نداشت
گر بد بعدل سير فلک، پشه ضعيف
قدرت بگوشمالى پيل دمان نداشت
از دل سفينه بايد و از ديده ناخداى
در بحر روزگار، که کنه و کران نداشت
آسوده خاطر اين ره بى اعتبار را
پروين، کسى سپرد که بار گران نداشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید