رباعی شماره ۱۸۷۵
دوش آمد آن خیال تو رهگذری
گفتم بر ما باش ز صاحب نظری
تا صبح دو چشم من بگفتش بتری
مهمان منی به آب چندانکه خوری
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
اشعار مرتبط
- مهمان دو دیده شد خیالت گذری
- در چشم آمد خیال آن در خوشاب
- با یار به گلزار شدم رهگذری
- گر نقل و کباب و باده‌ی ناب خوری
- گفتم صنما مگر که جانان منی
نظرات نوشته شده