شماره ٤٧٣: آمد به تيغ کين ره ارباب دين زده

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آمد به تيغ کين ره ارباب دين زده
طرف کله شکسته گره بر جبين زده
هم دستى دو نرگس او بين که وقت کار
بر صيد آن کشيده کمان تير اين زده
در پرده دارد آن مه مجلس نشين دريغ
رويى که طعنه بر مه گردون نشين زده
آن خردسال تاجو صراحى کشيده قد
بسيار شيشه دل ما بر زمين زده
از زخم و داغ تازه ام امشب هزار بار
خون سر ز جيب و شعله سر از آستين زده
دارد به ذوق تا نفس آخرين مرا
زخمى که بر من از نگه اولين زده
خوش وقت محتشم که دگر زين غزل برآب
خوش نقش ها ز خامه سحر آفرين زده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید