شماره ٤٧٤: شبهاى هجران همنشين از مهر او يادم مده

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شبهاى هجران همنشين از مهر او يادم مده
همسايه را دردسر از افغان و فريادم مده
از زارى و افغان من گردد دل او سخت تر
اى گريه بر آبم مران اى آه بر بادم مده
چون ميرم و کين منش باقى بود اى بخت بد
جز جانب دوزخ صلازين محنت آبادم مده
زين سان که آن نامهربان شاد است از ناشاديم
گر مهربانى اى فلک هرگز دل شادم مده
هردم به داد آيم برت از ذوق بيداد دگر
خواهى به داد من رسى بيداد کن دادم مده
هردم کنم صد کوه غم در بيستون عشق تو
من سخن جان ديگرم نسبت به فرهادم مده
گفتم به بيدادم مکش درخنده شد کاى محتشم
حکمت بر افلاطون مخوان تعليم بيدادم مده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید