شماره ٣٢٥: محو بودم هر چه ديدم دوش دانستم توئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
محو بودم هر چه ديدم دوش دانستم توئى
گر همه مژگان گشود آغوس دانستم توئى
حرف غيرت راه ميزد از هجوم ما و من
بر در دل تا نهادم گوش دانستم توئى
مشت خاک و اينهمه سامان ناز اعجاز کيست
بيش ازين از من غلط مفروش دانستم توئى
نيست ساز هستيم تنها دليل جلوه ات
با عدم هم گر شدم همدوش دانستم توئى
محرم راز حيا آئينه دار ديگر است
هر چه شد از ديده ها روپوش دانستم توئى
غفلت روز وداعم از خجالت آب کرد
اشک ميرفت و من بيهوش دانستم توئى
(بيدل) امشب سير آتشخانه دل داشتم
شعله ئى را يافتم خاموش دانستم توئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید