شماره ١٥٥: نه پندارى همين روز و شب از هم سر برآورده

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نه پندارى همين روز و شب از هم سر برآورده
جهانى را خيال از جيب يگديگر برآورده
هوس آينه عشقست اگر کوشش رسا افتد
سحاب از دامن آلوده چشم تر برآورده
درين گلشن ندارد غنچه تا گل آنقدر فرصت
فلک صد شيشه را در يک نفس ساغر برآورده
حلاوت آرزو دارى در مشق خموشى زن
گره گر ديدن از آغوش نى شکر برآورده
بدامن تا کشيدى عيش آزادى غنيمت دان
ازين درياچه کشتى ها که اين لنگر برآورده
زرفتارت بساط اين چمن رنگينى ئى دارد
که تا نقش قدم روشن شود گل سر برآورده
صدف در بحر هنگام شکرپردازى لعلت
فراهم کرده موج خجلت و گوهر برآورده
فريب موج سيرابى مخور از چشمه احسان
طمع زين آب حلقى را بخشکى تر برآورده
برنگ خامه تصوير سامان چه نيرنگم
که هر مويم سرى از عالم ديگر برآورده
زاوج عالم عنقا مگر يابى سراغ من
که پروازم ازين نه آشيان برتر برآورده
مگر از بيخودى راه اميدى واکنى ورنه
شعور آب و گل بر روى خلقى در برآورده
سپهر مجمرى تا گرمى سامان کند (بيدل)
دلم را کرده داغ حسرت و اخگر برآورده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید