شماره ١١٣: لباس کعبه پوشيد از خط مشکين عذار او

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
لباس کعبه پوشيد از خط مشکين عذار او
نگه را اينزمان فرض است طوف لاله زار او
بهارم کرد ذوق محرم فتراک او بودن
بخون خويش چندين رنگ مينا زد شکار او
مرادى نيست غير از حاصل چشم سفيد اينجا
شب حسرت پرستانرا سحر کرد انتظار او
باين سامان تمکين دارد آهنگ شکار دل
که پندارى حنا بسته است دست بهله دار او
بداغى آشنا گشتيم مفت عيش موهومى
درين گلشن گلى چيديم ما هم از بهار او
زتکليف دم تيغش خجالت ميکشم ورنه
سر سودائى ئى دارم که بيمغزيست بار او
حيا ميخواهد از ما نازک اندامى که از شرمش
دوعالم چشم پوشد تا شود يکجا مه وار او
وطن گر مايه افسردنست آوارگى خوشتر
زنوميدى گداز سنگ ميخواهد شرار او
جهانى برد داغ حسرت رنگ قبول اينجا
دلى آورده ام منهم باميد نثار او
زآفات زمان (بيدل) خدايش در امان دارد
بيا گرد سرش گرديم تا گردد حصار او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید