شماره ١١٢: کو عبرت آگهى که بتحقيق راه او

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
کو عبرت آگهى که بتحقيق راه او
جوشد زچشم آبله پا نگاه او
چون شمع قطع ساز نفس مفت بيدلى
کز اشک تيغ آب دهد برق آه او
ما وا کشيده ايم بدشتى که تا ابد
برق آب ميخورد ز زبان گياه او
حيران دستگاه حبابم که بسته اند
نقد محيط در خم ترک کلاه او
دارم بسينه خون شده آهى که همچو صبح
در کوچهاى زخم گشودند راه او
بگذار تا بدرد تمناش خون کنند
دل قابل وفاست مپرس از گناه او
ما عاجزان زکنج خموشى کجا رويم
آسوده ايم ناله صفت در پناه او
زين قامتى که حلقه تسليم بيخوديست
دامى فگنده ايم براه نگاه او
آهسته رو که بر دل مورى اگر خورى
گردى غبار خاطر خال سياه او
چندانکه ميشود نظر همتت بلند
دارد عروج آينه بارگاه او
گر تار پود کارگه عشق پرورى
جز پنبه زار وهم کتان نيست ماه او
(بيدل) اگر بعشق کند دعوى وفا
غير از شکست رنگ چه باشد گواه او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید