شماره ٣٧: صورت اظهار معنى نيست محتاج بيان

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
صورت اظهار معنى نيست محتاج بيان
ايدلت آينه عرض جوهرت دارد زيان
ننگ آگاهيست عرض کلفت از روشن دلان
آتش ياقوت را جز رگ نميباشد دخان
چون سپندم محمل شوق آنقدر وامانده نيست
جاده ميگردد بهر جا زين جرس بالد فغان
موج گوهر نيست اينجا خضر ره در کار نيست
رنگ از خود رفته جز رفتن ندارد همعنان
هر قدر از خود برائى دستگاه عبرتى
منظر قدر تو دزديده است چندين نردبان
گوش کس قابل نواى درد نتوان يافتن
عندليب ما کنون در بوى گل گيرد فغان
با کج آهنگان همان ساز کجى زيبنده است
راستى اينجا نمى باشد بجز تير و سنان
حرص تا چشمى دهد آب از حضور عافيت
در دم شمشير مى باشد رگ خواب گران
اى هما کام هوس از ما نخواهى يافتن
مغزداران حقيقت فارغ اند از استخوان
هر کجا پا مى نهى ما عاجزان خاک رهيم
خاک را زير قدم ديدن ندارد امتحان
عمرها شد (بيدل) از بيچارگى پر ميزنم
چون نفس در دام يکعالم دل نامهربان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید