شماره ٣٨: ظلمست بتشويش دل اقبال نمودن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ظلمست بتشويش دل اقبال نمودن
صيقل زدن آينه و تمثال نمودن
جز صفر کم و بيش درين حلقه نديدم
چون مرکز پرکار خط و خال نمودن
گرم است زساز حشم و زينت افسر
هنگامه تب کردن و تب خال نمودن
اى شيشه ساعت دلت از گرد خيالات
گردون نتوان شد زمه و سال نمودن
ما هيچکسان گرمى بازار اميديم
تسليم متاع همه دلال نمودن
چون آبله آرايش افسر هوس کيست
مائيم و سرى قابل پامال نمودن
فرياد که برديم زنامحرمى خلق
اندوه زيان داشتن و لال نمودن
شد عمر بپرواز ميسر نشد آخر
چون شمع دمى سر بته بال نمودن
پيرى زپرافشانى فرصت خبرم کرد
شد موى سپيد آب بغربال نمودن
(بيدل) بنفس آينه پردازى هستى است
دل جمع کن از صورت احوال نمودن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید