شماره ٦٨٦: دلنشين است ز بس گوشه غمخانه من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دلنشين است ز بس گوشه غمخانه من
مى رود رو به قفا سيل ز ويرانه من
ندهد تن به کشاکش دل ديوانه من
چون کمان زور بود قفل در خانه من
باد دستى گره از خرمن من واکرده است
جمع در حوصله مور شود دانه من
مى شود نخل برومند سبکبار از سنگ
سخن سخت گران نيست به ديوانه من
منم آن طاير رم خورده ز پرواز که شد
ريزش بال و پر خويش پريخانه من
غافل از حق به گرفتارى دنيا نشوم
گره دام بود سبحه صد دانه من
شمع سرگرم ز بى تابى من مى گردد
گردش جام بود گردش پروانه من
چرخ سنگين دل اگر تيغ به فرقم بارد
سايه بيد بود بر سر ديوانه من
نيست بى چاشنى مهر و محبت سخنم
گوش را تنگ شکر مى کند افسانه من
مى شود صورت ديوار ز حيرت صائب
هر که آيد به تماشاى صنمخانه من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید