شماره ٦٠٦: جدا شو از دو عالم تا توانى با خدا بودن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
جدا شو از دو عالم تا توانى با خدا بودن
که دارد دردسر بسيار، با خلق آشنا بودن
بکش در زندگى مردانه جام نيستى بر سر
که باشد در بلا بودن، به از بيم بلا بودن
دم تيغ قضا از چين ابرو برنمى گردد
ندارد حاصلى دلگير از حکم قضا بودن
ثمرهاى گرامى در بهشت جاودان دارد
درين بستانسرا يک چند بى برگ و نوا بودن
به سيم قلب باشد ماه کنعان را خريدارى
به اميد غناى جاودان چندى گدا بودن
ز طوفان حوادث لنگر تمکين مده از کف
که دريا مى کند دل را به تلخى ها رضا بودن
مياور رو به مردم تا نگردانند رو از تو
که باشد بر خلايق پشت کردن مقتدا بودن
چو پل از بردبارى بگذران تقصير خلق از خود
نبايد تند چون سيلاب با قد دو تا بودن
تمنا را ز دل، چون سگ ز مسجد، دور مى سازى
اگر دانى چه مطلب هاست در بى مدعا بودن
سواد فقر مى بخشد حيات جاودان صائب
درين ظلمت نبايد غافل از آب بقا بودن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید