شماره ٣٧٧: خاک شدم در تو را آب رخم چرا برى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خاک شدم در تو را آب رخم چرا برى
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خورى
از سر غيرت هوا چشم ز خلق دوختم
پرده روى تو شدم پرده من چرا درى
وصل تو را به جان و دل مى خرم و نمى دهى
بيش مکن مضايقه زانکه رسيد مشترى
گه به زبان مادگان عشوه خوش همى دهى
گه به شگرفى و ترى هوش مرا همى برى
عشق تو را نواله شد گاه دل و گهى جگر
لاغر از آن نمى شود چون بره دو مادرى
کيسه هنوز فربه است از تو از آن قوى دلم
چاره چه خاقنى اگر کيسه رسد به لاغرى
گرچه به موضع لبت مفتعلن دوباره شد
بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناورى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید