شماره ١٥٩: خط جبين ماست هم آغوش نقش پا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خط جبين ماست هم آغوش نقش پا
دارد هجوم سجده ما جوش نقش پا
راه عدم بسعى نفس قطع ميکنيم
افگنده ايم بار خود از دوش نقش پا
رنج خمار تا نرسد در سراغ دوست
بستم سبوى آبله بر دوش نقش پا
چون جاده تا براه رضا سر نهاده ايم
موج گل است بر سر ما جوش نقش پا
سامان عيش ما نشود کم زبعد مرگ
تا مشت خاک ماست قدح نوش نقش پا
مائيم و آرزوى جبين سائى درى
افسر چه ميکند سر مدهوش نقش پا
چشم اثر نديده زرفتار ما نشان
چون سايه ايم خواب فراموش نقش پا
هر سرکه پخت ديگ خيال رعونتى
پوشيدش آسمان ته سرپوش نقش پا
مستانه مى خرامى و ترسم که در رهت
با رنگ چهره ام بپرد هوش نقش پا
در هر قدم زشوق خرام تو ميکشد
خميازه فغان لب خاموش نقش پا
گاه خرام ميچکد از پاى نازکت
رنگ حنا بگرمى آغوش نقش پا
رنگ بنايم از خط تسليم ريختند
يک جبهه سجده است بر و دوش نقش پا
(بيدل) زجوش آبله ام در ره طلب
گوهر فرش شد چو صدف گوش نقش پا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید