شماره ١٥٨: خط آوردى و ننوشتى برات مطلب ما را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خط آوردى و ننوشتى برات مطلب ما را
بخود کردى دراز آخر زبان دود دلها را
هوايت نکهت گل را کند داغ دل گلشن
تمنايت نگه در ديده خون سازد تماشا را
سفيد از حسرت اين انتظار است استخوان من
که يارب ناوکت در کوچه دل کى نهد پا را
غبار رنگ ما از عاجزى با لى نزد ورنه
شکست طره ات عمريست پيدا ميکند ما را
حريف وحشت دل ديده حيران نميگردد
گهر مشکل فراهم آورد اجزاى دريا را
سخن تا در جهان باقيست از معدومى آزادم
زبان گفتگوها بال پرواز است عنقا را
خزانى چهره بس باشد بهار آبروى من
گواه فتح دل دارم شکست رنگ سيما را
بلند و پست خار راه عجز ما نميگردد
به پهلو قطع سازد سايه چندين کوه و صحرا را
الهى از سر ما کم نگردد سايه مستى
که بى صهبا به پيشانى سجودى نيست مينا را
ببزم وصل از شوق فضول ايمن نيم (بيدل)
مباد ابرام تمهيد تغافل گردد ايما را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید