شماره ٢٥٦: خوش بود عدم هستى ما را که خبر کرد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خوش بود عدم هستى ما را که خبر کرد
اين مايه آشوب و بلا را که خبر کرد
خون شد دلم از ياد سراپرده فطرت
ز آسايش جان جور و جفا را که خبر کرد
اين تن ز کجا راه بسر منزل جان برد
اين زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد
آرامگه بى خبرى بود بهشتى
بيدارى و هشيارى ما را که خبر کرد
در دايره کون بغير از تو نگنجد
من چون بميان آمد و ما را که خبر کرد
از کشور وحدت دو جهان چون بدرآمد
تقدير کجا بود قضا را که خبر کرد
روزى که الست تو بيار است جهان را
هشيارى اصحاب بلا را که خبر کرد
عشق تو بهر بى سروپا راه چسان يافت
معمار خرابات فنا را که خبر کرد
سوداى سخن (فيض) چسان بر سرش افتاد
اين پرده در شرم و حيا را که خبر کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید