شماره ۹٥٦: گفتم بعشق غارت دلها چه ميکنى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتم بعشق غارت دلها چه ميکنى
دستى دراز کرده به يغما چه ميکنى
چندين هزار خانه دل شد خراب تو
اى خانمان خراب بدلها چه ميکنى
دادى بآب و رنگ بتان آبروى ما
با گلرخان چه کردى و با ما چه ميکنى
گفتم بدلبر از بر من دل چه ميبرى
گفتا که من بر تو تو دلرا چه ميکنى
بگشاى چشم و نور رخ ما عيان ببين
در پرده خيال تماشا چه ميکنى
من جلوه نانموده تو از خويش ميروى
گر بر تو جلوه کنم آيا چه ميکنى
چيزى ز ما مخواه بغير از لقاى ما
از دوست غير دوست تمنا چه ميکنى
از خود بشوى دست بدرياى ما درا
بردار دل ز خويش محابا چه ميکنى
بر دار دل زخويش و در اين بحر غوطه ور
بر ساحل ايستاده تماشا چه ميکنى
اى (فيض) عقل و هوش و دل و دين و جان بده
چون وصل دوست يافتى اينها چه ميکنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید