شماره ٧١٦: تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
مغز ما سوداييان سر بر سر آتش نهاد
آه از آن رخساره نو خط که از هر حلقه اى
عاشقان را نعل ديگر بر سر آتش نهاد
شد جهان تاريک در چشم، چو عشق تاج بخش
از پر پروانه افسر بر سر آتش نهاد
عشق را دارالامانى نيست جز آغوش حسن
آشيان خود سمندر بر سر آتش نهاد
هر که چون گل از وفاى نوبهار آگاه شد
نقد و جنس خويش يکسر بر سر آتش نهاد
چون پر و بال سمندر، عشق اگر يارى کند
مى توان پهلوى لاغر بر سر آتش نهاد؟
دل درون سينه ام از آرزوى خام مرد
چند بتوان هيزم تو بر سر آتش نهاد
کم شتابى داشت عمر ما، که از قد دو تا
دور گردون نعل ديگر بر سر آتش نهاد!
هر که صائب از خس و خار علايق پاک شد
مى تواند پا چو صر صر بر سر آتش نهاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید