شماره ٣٢٨: از سينه صافى دل بى کينه روشن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از سينه صافى دل بى کينه روشن است
دل بى غبار باشد اگر سينه روشن است
گورى است تار، خانه تن بى فروغ دل
از گوهرست اگر دل گنجينه روشن است
پرداز سينه کن، چه ورق مى کنى سياه؟
جام جهان نماست اگر سينه روشن است
چون نافه خون خويش اگر مشک کرده اى
از مو به موى خرقه پشمينه روشن است
سى شب چراغ ميکده روشن بود ز مى
مسجد ز شمع در شب آدينه روشن است
آميزشى که هست به هم نيش و نوش را
از شيشه نبات چو آيينه روشن است
ديگ توانگران دو سه روزى بود به جوش
دايم اجاق فقر ز کشکينه روشن است
پنهان مکن، کز آينه صاف روى تو
بر اهل ديد صحبت دوشينه روشن است
انديشه از سياه دلان جهان مکن
صائب اگر ترا دل بى کينه روشن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید