شماره ٤٠٧: اى پيک سحرگاهى پيغامى از و سرکن

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى پيک سحرگاهى پيغامى از و سرکن
ور تنگ شکر خواهى اين نکته مکرر کن
گفتى که بکش دامان از خاک در جانان
سر پيچم از اين فرمان، فرمايش ديگر کن
خواهى نخورى يک جو خون از فلک کج رو
هم بنده ساقى شو، هم خدمت ساغر کن
اى از همه خوبان به، شکر کش و فرمان ده
هم پاى به ميدان نه، هم دست به خنجر کن
تو لعبت حورى وش، زان روى دلت دلکش
خط بر در جنت کش، خون در دل کوثر کن
با غمزه غارتگر ترکانه درآ از در
هم خانه به يغما بر، هم شهر مسخر کن
تير ستمت خوردم، بار المت بردم
يعنى ز غمت مردم، انديشه ز داور کن
بت چون تو نديدم من، سنگين دل و سيمين تن
يا بيخ مرا برکن، يا خاک مرا زر کن
اى کرده قدت بر پا هم فتنه و هم غوغا
برخيز و فروغى را آسوده ز محشر کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید