شماره ٢١٣: قتل ما اى دل به تيغ او مقدر کرده اند

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
قتل ما اى دل به تيغ او مقدر کرده اند
غم مخور زيرا که روزى را مقرر کرده اند
هر کجا ذکرى از آن جعد معنبر کرده اند
مشک چين را از خجالت خاک بر سر کرده اند
تا ز خونت نگذري، مگذار پا در کوى عشق
زان که اينجا خاک را با خون مخمر کرده اند
عاشقانش را به محشر وعده ديدار داد
ساده لوحى بين که اين افسانه باور کرده اند
با لب لعل بتان هيچ از کرامت دم مزن
زان که اينان معجز عيسى مکرر کرده اند
هر سر موى مرا در ديده بدبين او
گاه نوک خنجر و گه نيش نشتر کرده اند
تا شب هجرانش آمد روشنم شد مو به مو
آن چه با تقصيرکاران روز محشر کرده اند
تا به بازار تو جان دادم نکو شد کار من
سودمندان کى ازين سودا نکوتر کرده اند
تو به ابرو کرده اى تسخير دلها گر مدام
خسروان از تيغ عالم را مسخر کرده اند
تو ز مژگان کرده اى با قلب مشتاقان خويش
آن چه جلادان سنگين دل ز خنجر کرده اند
صورتى را کاو ز کف دين فروغى را ربود
معنيش در پرده خاطر مصور کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید