شماره ٢١٢: تا حريفان بر در مى خانه ماوا کرده اند

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا حريفان بر در مى خانه ماوا کرده اند
خانه غم را خراب از سيل صهبا کرده اند
ميگساران چنگ تا در گردن مينا زدند
دعوى گردن کشى با چرخ مينا کرده اند
تا به يادش ساقى از مينا به ساغر ريخت مى
ميکشان از بى خودى صدگونه غوغا کرده اند
مى به کشتى نوش کن کز فيض پير مى فروش
قطره مى از خجالت بخش دريا کرده اند
تا ز مستى شکرافشان شد دهان تنگ او
آرزوى تنگ عيشان را مهيا کرده اند
موى او تا با ميان نازکش الفت گرفت
تا صف ديوانگانش را تماشا کرده اند
پير کنعان را قرار از حسن يوسف داده اند
شيخ صنعان را طرب از عشق ترسا کرده اند
سودها بردند تجارى که در بازار عشق
نقد جان را با متاع بوسه سودا کرده اند
صحبت نوشين لبان دل مردگان را زنده کرد
کز دم جان بخش اعجاز مسيحا کرده اند
ساختند از بهر جانان خانه اى در کفر و دين
گاه نامش را حرم، گاهى کليسا کرده اند
دانه تسبيح از آن خال معنبر ساختند
حلقه زنار از آن زلف چليپا کرده اند
گرم شد بازار استغناى يوسف طلعتان
تا تماشاى خود از چشم زليخا کرده اند
التفاتى نيست خوبان را به حال عاشقان
تا مثال خويش در آيينه پيدا کرده اند
گر بتان خوردند خون ما، فروغى دم مزن
کانچه با ما کرده اند اين قوم، زيبا کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید