شماره ٢٨٢: تشنه لب رفتم بجنت چشمه کوثر نبود

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تشنه لب رفتم بجنت چشمه کوثر نبود
شعله جو رفتم بدوزخ مشت خاکستر نبود
از بهشت افسانه ها ميرفت گاهى ، دوش دل
رفت وديد آنها که واعظ ميسرود اکثر نبود
هرگز از بهر پريدن مرغ جان کوشش نکرد
بود پايش بسته آخر بى نصيب از پر نبود
عشق بت ورزيدنم عيب است ميدانم ولى
گرد دل بسيار گشتم مطلب ديگر نبود
سينه بر الماس وروبر شعله عرفى تا بکى
هيچگه بيمار دل را بالش وبستر نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید