شماره ٢٨٣: بچين سنبل زلف تو جان بياسايد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بچين سنبل زلف تو جان بياسايد
چو مرغ سدره که در آشيان بياسايد
برانم از در ياراى ادب که يکچندى
زننگ بوسه ام آن آستان بياسايد
زرشک حوصله ام آسمان بود دلريش
کرشمه که دل آسمان بياسايد
مکن هلاک ببازيچه ام بزن زخمى
که خونچکان لبم از الامان بياسايد
مبر بباغ وببر سوى گلخنم کانجا
ز بوى سوختگى مغز جان بياسايد
چنان بماتم دل در غمت کنم شيون
که کشتگان غمت را روان بياسايد
ز بس که مانده شود آسمان در آزارم
هزار سال پس از من جهان بياسايد
فغان که تلخ سرشتند پيکر عرفى
نشد که زاغى ازين استخوان بياسايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید