شماره ٣١٠: اى مرا ناديده کرده عاشق ديدار خويش

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى مرا ناديده کرده عاشق ديدار خويش
ناشنوده کرده دل را واله ديدار خويش
روى تو از ديدن کونين بر بستست چشم
عاشقان را بر اميد وعده ديدار خويش
مهترانى کندرين حضرت غلامى کرده اند
خواجگان چرخ را خوانند خدمتکار خويش
من سبک دل رادرين ره هست سربار گران
بهر راحت مى نهم برآستانت بار خويش
شور تا در من فگندى عيش بر من تلخ شد
دفع تلخى چون کنم زين طبع شيرين کار خويش
دل ز گلزار وصالت بوى شادى چون نديد
با غم هجرت همى سازدچو گل با خار خويش
عشق دعوى کرده بودم عاقلى بشنودو گفت
تو چه مرد عشقى اى نادان بدان مقدار خويش
آن نمى بينى که همچون کام فرهادست تلخ
عشق بر خسرو ز شور عشق شيرين يار خويش
شاعران اشعار خود را گر بکس نسبت کنند
ما بسلطانى چو تو نسبت کنيم اشعار خويش
شاه بازانيم و جز بر خاک آن در کى نهيم
بيضه چون آب اشتر مرغ آتش خوار خويش
ازسخن حظى ندارم زآنکه غافل مى کند
بلبلان را عشق گل از نالهاى زار خويش
بود دل بيمار و چون عشقت درو تأثير کرد
من بدردش دفع کردم مرگ از بيمار خويش
بوستان پر گلى و ز سيف فرغانى مدام
گل نگهدارى و دارى خار بر ديوار خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید