شماره ٥٤: مست عشقت بخود نيايد باز

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مست عشقت بخود نيايد باز
ور ببرى سرش چو شمع بگاز
اى بنيکى ز خوب رويان فرد
وى بخوبى ز نيکوان ممتاز
هرکه در سايه تو باشد نيست
روز او را بآفتاب نياز
هرکه را عشق تو طهارت داد
در دو عالم نيافت جاى نماز
قبله چون روى تست عاشق را
دل بسوى تو به که رو بحجاز
عشق تو در درون ما ازليست
ما نه اکنون همى کنيم آغاز
هيچ بى درد را نخواهد عشق
هيچ گنجشک را نگيرد باز
عشق بر من ببست راه وصال
شير بر سگ نمى کند در باز
تا سخن از پى تو مى گويم
بلبل از بهر گل کند آواز
عشق سلطان قاهرست و کند
صد چو محمود را غلام اياز
همچو فرهاد بى نوايى را
عشق با خسروان کند انباز
هرکه از بهر تو نگفت سخن
سخنش در حقيقت است مجاز
دلم از قوس ابروت آن ديد
که هدف از کمان تيرانداز
بتو حسن تو ره نمود مرا
بوى مشکست مشک را غماز
نوبت تست سيف فرغانى
بسخن شور در جهان انداز
کآفرين مى کنند بر سخنت
شکر از مصر و سعدى از شيراز
سوز اهل نياز نشناسد
متنعم درون پرده ناز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید