شماره ٨٦٠: ترا گذاشته بودم که کار ساز شوى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا گذاشته بودم که کار ساز شوى
چو کار ساخته باشى به خانه باز شوى
به گرد خاطرت اکنون خود آن نميگردد
که هيچ پيش رفيقان خود فراز شوى
ز دوستان که تو در شهر خود رها کردى
گمان نبود که زينگونه بى نياز شوى
تو در ديار خود از خسروان مملکتى
رهامکن که: به کلى اسير آز شوى
درين حديقه بسى رازهاى پنهانيست
به کوش تا مگر از محرمان راز شوى
زنيست صورت دنيا، مهل که دست طمع
به دامن تو رساند، که بى نماز شوى
حضور خلق نباشد ز فتنه اى خالى
درين ميانه سزد گر به احتراز شوى
چو زاد آن مقر اينجا به دست بايد کرد
تو هيچ راه نيابى چو بى جواز شوى
چو اوحدى ز جهان دست حرص کن کوته
که وقت شد که در آن منزل دراز شوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید