شماره ٨٥٩: تو در شهرى و ما محروم از آن روى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو در شهرى و ما محروم از آن روى
زهى شهر! و زهى رسم! و زهى خوي!
به بويت شاد ميگردم همانا
نميدانم که بادت ميبرد بوى
به کوى خود دگر بيرون نيايى
اگر بينى که من خاکم در آن کوى
نبودت هرگز اين عادت، مگر باز
غلط کردى گذر کردن بدين سوى
ترا هر موى دردستيست و آنگاه
من آشفته از دست تو چون موى
عجب گوى زنخ دارى ندانم
که چوگان که خواهد بود اين گوي؟
چو خواهم بوسه گويي: اوحدي، زر
به نقد اين بشنو و باقى تو ميگوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید