شماره ٨٥٤: ز دست کس نکشيدم جفا و مسکينى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز دست کس نکشيدم جفا و مسکينى
مگر ز دست تو کافر، که دشمن دينى
چو ديده همه کس ديدن تو ميخواهد
کسى چه عيب تو گويد؟ که: خويشتن بينى
اگر پياده روي، سرو گلشن جانى
وگر سوار شوي، شمع خانه زينى
شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعى
بجز لب تو نيايد بکار شيرينى
ندانمت که به دست که اوفتادى باز؟
عجب که دست نبوسند کش تو شاهيني!
به درد مند غم او رمن که ميگويد؟
مکن حکايت درمان چو درد او چنين
ميان به جستن يار، اوحدي،چنان دربند
که تا به دست نيايد ز پاى ننشينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید