شماره ٨٥٣: رخ و زلفت، اى پريرخ، سمنست و مشک چينى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
رخ و زلفت، اى پريرخ، سمنست و مشک چينى
به دهان و لب بگويم که : نبات و انگبينى
تو اگر در آب روزى نظرى کنى بر آن رخ
هوست کجا گذارد که : کسى دگر ببيني؟
به زبان خود نگارا، خبرم بپرس روزى
که دلت زبون مبادا! ز رقيب چون ز بينى
چو ز چهره بر گشايى تو نقاب، عقل گويد:
قلمست و نرگس و گل نه دهان و چشم و بينى
ز دلم خيال رويت نرود به هيچ وجهى
که دلم نگين مهرست و تو مهر آن نگينى
چو شد، اوحدي، دل تو به خيال او پريشان
متحيرم که بى او بچه عذر مى نشيني؟
برو و ز باغ رويش دو سه گل به چين نهفته
که چو باغبان ببيند نهلد که گل بچينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید