عارت آمد که دمى قصه ما گوش کني؟
قصه غصه اين بى سر و پا گوش کني؟
پادشاهى تو، ازين عيب نباشد که دمى
حال درويش بپرسى و دعا گوش کنى
چه زيان دارد؟ اگر بى سر و پايى روزى
عرضه دارد سخنى وز سر پا گوش کنى
گوش بر قول حسودان مکن، اى رانه رواست
که صوابى بگذارى و خطا گوش کنى
با تو از راستى قد تو مى بايد گفت
کان چه از صدق بگويم به صفا گوش کنى
خلق گويند که: با او سخن خويش بگوى
من گرفتم که بگويم، تو کجا گوش کني؟
به خدا، گر بودت هيچ زيان گر نفسى
قصه اوحدى از بهر خدا گوش کنى