شماره ٨٣٧: ز تو بى وفا چه جوييم نشان مهرباني؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز تو بى وفا چه جوييم نشان مهرباني؟
بتو سنگدل چه گوييم حکايت نهاني؟
که چو قاصدى فرستيم به دشمنى برآيى
که چو قصه اى نويسيم به دشمنان رسانى
چو بهانه مى گرفتى و وفا نمى نمودى
ز چه خانه مى نمودى به غريب کارواني؟
قدمم گرفت، تندى مکن، اى سوار، تندى
غم مستمند مى خور، چه سمند مى دوانى
ز ورق برون فگندم همه بار نامه خود
که چو نام من نبينى دگر آن ورق بخوانى
عجب! ار نه قامت تست قيامت زمانه
که در اول غرورى و در آخر زمانى
چه محالها شنيدم؟ چه به حالها رسيدم!
که به سالها نديدم ز لب تو کامرانى
مکن، اى پسر، که وفا کن به روزگار و مدت
من ازين صفت بگردم، تو بدان صفا نمانى
دل اوحدى شکستن، ز ميانه دور جستن
نه طريق دوستانت و نه شرط مهربانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید