شماره ٨٢١: اى غنچه با لب تو ز دل کرده همدمى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى غنچه با لب تو ز دل کرده همدمى
گل وام کرده از رخ خوب تو خرمى
زلف و رخ ترا ز دل و ديده ميکنند
مشک و سمن چو عنبر و کافور خادمى
زان خط سبز و چهره رنگين و قد راست
يک باغ سوسن و گل و شمشاد با همى
بر صورت تو ماه و پرى فتنه ميشوند
صبر از تو چون کند دل بيچاره آدمي؟
ما همچو موم از آتش اين غم گداختيم
سنگين دلا، ترا چه تفاوت؟ که بيغمى
پهلو تهى مکن چو ميان از کنار ما
اى کرده چون کمر تن ما را خم از خمى
با ما گرت موافقتى نيست راست شو
باشد که در مخالف ما اوفتد کمى
چندين چو زلف بر سر آشفتگى مباش
از چشم دلنواز بياموز مردمى
گيرم که اوحدى سگ تست، اى انيس دل
از پيش اوچو آهوى وحشى چه ميرمي؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید