شماره ٨١٢: با چنان شيوه و شيرينى و دلبندى و شنگى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
با چنان شيوه و شيرينى و دلبندى و شنگى
نتوان دل به تو دادن، که به جورى و به جنگى
آهوى چشم تو، اى ترک کمربند کمانکش
دل شيران بيابان بربايد ز پلنگى
چون سبکدل نشوم در کف چنگ تو؟ که روزى
در نيارى ز جفا با من بيدل سرسنگى
هر دمت راى کسى باشد و انديشه جايى
من ندانم که تو خود بر چه طريقى و چه ينگى
سپر انداخته ام پيش جفا و ستم تو
که به ابرو چو کمانى و به بالا چو خدنگى
از تو اميد چه دارم؟ که به يک عهد نپايى
با تو همراه چه باشم؟ که به يک بوسه بلنگى
آن چنان خوى بد و طبع ستمگر که تو دارى
به ز ما مرد نيابي، که صبوريم و درنگى
نشوم با تو چو سوسن دو زبان گر تو نباشى
باز چون گل به دورويى و چو نرگس به دو رنگى
بس که چون چنگ به ناکام به نالم ز غم تو
کام دل گر ز تو اکنون بستانم، که به چنگى
گر ندارى چو ملک طبع مخالف بچه معنى
اوحدى با تو چو شهدست و تو با او چو شرنگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید