شماره ٨٠٢: بخت يار ما باشد گر تو يار ما باشى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بخت يار ما باشد گر تو يار ما باشى
از ميان بنگريزي، در کنار ما باشى
دل چو در بلا افتد، رحمتى کنى بر دل
غم چو فتنه انگيزد، غمگسار ما باشى
چشمت ار کمان گيرد، پايمرد دل گردى
زلفت ار کمين سازد، دستيار ما باشى
چون به روز هجرانم، رخ ز من نپيچانى
چون شب گريز آيد، يار غار ما باشى
خود کجا روا باشد اين؟ که ما بدين گونه
از تو دور وآنگهى تو هم در ديار ما باشى
کار ديگران از تو راست گشت صد نوبت
ساعتى چه کم گردد؟ گر بکار ما باشى
جاى آشتى بگذار، گر به جنگ مى آيى
آن چنان مکن کاخر شرمسار ما باشى
زان ما شو، اى دلبر، تا ز دست هجرانت
چون اجل فراز آيد، يادگار ما باشى
عارت آيد از شوخى با کسى وفا کردن
ترسى از وفاورزي، در شمار ما باشى
اوحدى چو از تو شد آن خويش دان او را
تا چو نام خود گويم افتخار ما باشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید