شماره ٧٢٣: در سر و سراى خود نگذاشتم الاالله

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در سر و سراى خود نگذاشتم الاالله
وندر دل وراى خود نگذاشتم الاالله
از غير به جاى او نگذاشت کسى را دل
وز خار به جاى خود نگذاشتم الاالله
کى تازه توان کردن پيوند من و دنيي؟
کز گرد و گياى خود نگذاشتم الاالله
تا ارض و سماى من خالى شود از من هم
در ارض و سماى خود نگذاشتم الاالله
از ما و ز من غيرى مشکل بهلم چيزى
من کز من و ماى خود نگذاشتم الاالله
در گفتن « لا» هر کس بگذشت ز چيزي، من
از گفتن لاى خود نگذاشتم الاالله
از خلق بهاى من مستان چو شوم کشته
زيرا که بهاى خود نگذاشتم الاالله
من چون ز براى او هم خانه دين گشتم
در خانه براى خود نگذاشتم الاالله
بر لوح لواى دل ننگاشم الا «هو»
در دلق و قباى خود نگذاشتم الاالله
چون اوحدى ار باقى مانم نه عجب، زيرا
کز عين بقاى خود نگذاشتم الاالله



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید