شماره ٧١٨: مى نالم ازين کار به سامان نرسيده

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مى نالم ازين کار به سامان نرسيده
وين درد جگر سوز به درمان نرسيده
جانا، سخنست اين همه سوراخ ببينيد
بر سينه اين کشته پيکان نرسيده
افسوس! که مورى نشکستيم درين خاک
وين قصه به نزديک سليمان نرسيده
اى ترک پرى چهره، چه بيداد و جفا ماند؟
کز کافر چشمت به مسلمان نرسيده
از خوان تو برخاسته يغماى طفيلى
زان گونه که يک لقمه به مهمان نرسيده
شک نيست که اين چشم چو دريا نگذارد
در شهر يکى خانه توفان نرسيده
زود اوحدى اندر سخن خود برساند
آوازه اين جور به سلطان نرسيده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید