شماره ٥٦٢: تير تدبير تو در کيش ندارم، چه کنم؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تير تدبير تو در کيش ندارم، چه کنم؟
سپر جور تو با خويش ندارم، چه کنم؟
خلق گويند که: ترکش کن و عهدش بشکن
اى عزيزان، چو من اين کيش ندارم چه کنم؟
بزنى ناوک و دل شکر نگويد چه کند؟
بزنى خنجر و سر پيش ندارم چه کنم؟
طبعم انديشه سوداى تو کردست و خطاست
چاره طبع بدانديش ندارم چه کنم؟
طاقت ناوک چشم تو مرا نيست وليک
چون زدى درد جگر ريش ندارم چه کنم؟
جان فدا کردم و گفتى که: نه اندر خور ماست
در جهان چون من ازين بيش ندارم چه کنم؟
هر کرا دولت وصل تو بود محتشمست
اين سعادت من درويش ندارم چه کنم؟
دى غمت گفت که: بيگانه مشو با خويشان
من بيگانه سر خويش ندارم چه کنم؟
گشت قربان غمت اوحدى و مى گويد:
تير تدبير تو در کيش ندارم چه کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید