شماره ٥١٨: من از پيوستگان دل غريبى در سفر دارم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من از پيوستگان دل غريبى در سفر دارم
که بى او آتش اندر جان و ناوک در جگر دارم
ز حال خود خبر دارم نکرد آن ماه و زين غصه
حرامست ار ز حال خود سر مويى خبر دارم
مرا تا او برفت از در نيامد در نظر چيزى
بجز عکس خيال او، که پيش چشم تر دارم
ز بيم آنکه چشم من ببيند روى غير او
نمى يارم که از خلوت زمانى سر بدر دارم
به حکم آنکه جاى او قمر مى بيند از گردون
من محروم سر گردان عداوت با قمر دارم
مرا امروز بگذاريد همراهان، درين منزل
که من، حال، ز آب ديده سيلى بر گذر دارم
مپرس، اى اوحدي، کز چه دلت عاقل نميگردد؟
حديث عقل فردا کن: که امشب دردسر دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید