شماره ٤٦٧: من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام
گو: به دشنام ز من ياد کن از لب، که تمام
از کجا ميرسد اين نامه فرو بسته به مهر؟
کز نسيمش نفس مشک بر آيد به مشام
نامه دوست همى خوانم و در تشويشم
که جوابش چه نويسم من آشفته پيام؟
مى نويسم سخن مهر و قلم مى گويد:
عجب ار نامه نسوزد! که بسوزست کلام
بنوشتم غرض، اما ننمودم بکسى
قصه خاص نشايد که نمايند به عام
دلبرا، مى کنم از دور سلامت، گرچه
دشمنانم نگذارند که: آيم به سلام
به نصيحت گر خود گوش نکردم، زانست
دلم امروز چنين سوخته و کارم خام
پادشاهي، تو به درويش کجا دل بنهي؟
اين قدر بس که نظر باز نگيرى ز غلام
اوحدي، با تو گر ايام به کينست مترس
جهد آن کن که به مهرى گذرانى ايام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید