شماره ٢٩٧: هر زمان آشفته دل نامم کند

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر زمان آشفته دل نامم کند
با دل آشفته در دامم کند
چون شود راز دل من آشکار
بعد ازان پوشيده پيغامم کند
گر به بزم عشق بنشاند مرا
پاسبان خويش بر بامم کند
تا نبيند ديده من روى غير
باده توحيد در کامم کند
تا نبينم نيز روى او به خواب
سالها بى خواب و آرامم کند
از براى وصف روى خويشتن
شهره آفاق و ايامم کند
گاه بهتر دارد از خاصان مرا
گاه سرگردان تر از عامم کند
گر بخواهد تا: بگردد راى من
روى در لوح الف لامم کند
تا که ننشيند زمانى آتشم
هم نشين باده خامم کند
چون شود کم عشق من، عشقى دگر
با شراب لعل در جامم کند
از براى آنکه بفريبد مرا
پيش خلق اعزاز و اکرامم کند
چون بخواهد سوختن در دوستى
آزمايشها به دشنامم کند
چشم را گر حيرتى آرد به روى
گوش بر آواز الهامم کند
چون نماند قوتم در پاى و گام
دست گيرد زود و در گامم کند
تا نباشم بى حديث آن غزال
در غرلها اوحدى نامم کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید