شماره ٢٦٠: هرگز از عشقى مرا پايى چنين در گل نشد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرگز از عشقى مرا پايى چنين در گل نشد
هيچ سال اين دردم اندر جان وغم در دل نشد
نيست سنگى کان ز آه آتشين من نسوخت
نيست خاکى کان ز آب ديده من گل نشد
هيچ سعيى در جهان چون سعى من ضايع نگشت
هيچ رنجى در وفا چون رنج من باطل نشد
بر تن شوريده بارى اين چنين سنگين نبود
بر دل آشفته کارى اين چنين مشکل نشد
ضربتى چون ضربت سوداى او دستى نزد
شربتى چون شربت هجران او قاتل نشد
اوحدي، دل در وفا و عهد اين خوبان مبند
کز غم خوبان بجز بى حاصلى حاصل نشد
گر نديدى صورت ليلي، که مجنون را بکشت
قصه مجنون نگه کن: کو دگر عاقل نشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید